MOSTAFA NAZIRI

کامیابی و موفقیت ، ایجاد انگیزه ( راز پرواز )

MOSTAFA NAZIRI

کامیابی و موفقیت ، ایجاد انگیزه ( راز پرواز )

یک جفت کفش

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
-
آهای، آقا پسر!پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
-
شما خدا هستید؟
-
نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
-
آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

نظرات 2 + ارسال نظر
مهوش چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 14:56

نشانه های خدا همه جا هست فقط کافیه حسش کنیم و بیبینیم که لطف خدا در کجا شامل ما میشود البته با درک بالا...

پدرام سه‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:43

به نکته جالبی اشاره کردی جهان هستی به خواسته های ما پاسخ میدهد پسر بچه در ذهنش به کفش فکر میکرد و امواجی که از او صادر می شد خوستن کفش بود و به لطف خدا آن زن کودک را برای رسیدن به هدفش کمک کرد .با ما آی تا به خود آیی گر به خود آیی به خدایی رسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد