MOSTAFA NAZIRI

کامیابی و موفقیت ، ایجاد انگیزه ( راز پرواز )

MOSTAFA NAZIRI

کامیابی و موفقیت ، ایجاد انگیزه ( راز پرواز )

مهارت‌های شنیداری خود را تقویت کنیم

بسیاری از ما تصور می‌کنیم گوش‌دادن یعنی کاری نکنیم و صبر کنیم تا نوبت حرف‌زدن ما برسد. در حالی‌که گوش‌دادن، چیزی بیش از ساکت بودن و شنیدن است. دکتر «لایمن.ک.استیل» کارشناس مشهور در زمینه‌ی گوش‌دادن، معتقد است که گوش‌دادن شامل چهارمرحله است: شنیدن پیام، تفسیر آن، ارزیابی کردن و واکنش به پیام.

تحقیق‌ها نشان می‌دهد که بیش‌تر ما به‌طور تقریبی 50درصد آن‌چه را که می‌شنویم، درک کرده، ارزیابی می‌کنیم و به حافظه می‌سپاریم و بعد از دو روز، 50درصد آن‌چه را به‌خاطر سپرده‌ایم، به‌یاد می‌آوریم. نتیجه‌ی نهایی، این‌که فقط 25درصد آن‌چه را که می‌شنویم، به حافظه می‌سپاریم.

در محیط کار، هزینه‌های اقتصادی ناشی از گوش‌دادن ضعیف، به دلار و سنت محاسبه شده است. این هزینه، شامل زمان اضافی است که صرف تکرار دستورها و توضیح‌های مربوط به کاری‌ست که یا ناقص و یا اشتباه انجام شده است. به‌علاوه برخی حادثه‌ها و آسیب‌های جسمی کارکنان، ناشی از گوش نکردن به دستورالعمل‌ها یا هشدارهای قبل از انجام کار است. در ارتباط انسانی، نحوه‌ی رابطه‌ی ما می‌تواند به دیگران، آزار برساند. برای نمونه: اگر به‌طور فعال، گوش ندهیم یا دوستانی نداشته باشیم که به‌طور مؤثر هر لحظه به درددل‌های ما گوش دهند، دچار آسیب روانی می‌شویم. همه‌ی ما نیازمند افرادی هستیم تا بتوانیم احساس‌ها و فکرهای‌مان را با آنان در میان بگذاریم. اگر در زندگی، شنونده‌ی خوبی نباشیم، به‌تدریج احساس تنهایی و انزوا می‌کنیم.

دوستیِ صادقانه و رابطه‌ی صمیمی با دیگران، یکی از معجزه‌های گوش‌دادن است. ما به‌طور معمول، شیفته و جذب افرادی می‌شویم که خوب، گوش می‌دهند. این افراد، کسانی هستند که با آرامش و گوش‌دادن، از ما حمایت می‌کنند.

 

چرا گوش نمی‌دهیم؟

ظرفیت گوش‌دادن ما در هر دقیقه، 400 تا 600 کلمه است، در حالی‌که میانگین سرعت بیان کلمه‌ها (حرف زدن)، 125 کلمه در هر دقیقه می‌باشد. این اختلاف می‌تواند زمان اضافی برای حواس‌پرتی به‌وجود آورد یا باعث شود در طول صحبت فرد، به موضوع‌های متفرقه فکر کنیم. یک دلیل اصلیِ ضعفِ گوش‌دادن، مربوط به آموزش شنونده است. ما در مدرسه، مهارت‌های خواندن، نوشتن و نحوه‌ی صحبت کردن را یادمی‌گیریم. در بزرگ‌سالی از طریق دوره‌های آموزشی، با روش‌های تندخوانی، نامه‌نگاری و زبان مکالمه آشنا می‌شویم. باوجود همه‌ی تلاش‌هایی که در جهت بهبود ارتباط‌ها می‌کنیم، اما اغلب یکی از مهارت‌های ارتباطی که بیش‌ترین کاربرد را دارد (گوش‌دادن)، نادیده می‌گیریم.

دلیل دیگر ضعف در گوش‌دادن، این است که آن‌چنان سرمان شلوغ است که نمی‌توانیم روی حرف‌های گوینده، تمرکز کنیم. گاهی‌وقت‌ها به حرف‌های دیگران، گوش نمی‌دهیم چون فکر می‌کنیم که انتظار دارند مشکل‌های آنان را حل کنیم. درواقع، تعداد کمی از دوستان و بستگان از ما می‌خواهند که در مشکل‌های مالی، همسریابی و یا حل معضل‌های کاری، به آنان کمک کنیم. بیش‌تر وقت‌ها، آنان می‌خواهند فقط احساس‌ها و فکرهای‌شان را با ما درمیان بگذارند و درددل کرده و برای حرف‌های‌شان، ارزش قائل شویم. اگر قادر باشیم خودمان را جای دیگران بگذاریم و احسا‌س‌های آنان را درک کنیم، آن‌گاه «گوش‌دادنِ همدلانه» اتفاق می‌افتد. با گوش‌دادن همدلانه، امکان درک احساس‌های گوینده فراهم می‌شود و شرایطی به‌وجود می‌آید تا افراد بدانند که به حرف‌های آنان، گوش‌داده و آن‌ها را درک می‌کنیم.

ما باید آگاه باشیم که گوش‌دادن همدلانه، یک جعبه‌ی کمک‌های اولیه است که بسیاری از افراد در جست‌وجوی آن هستند.

«لئو باسکالیا» روان‌شناس و نویسنده‌ی مشهور می‌گوید: «به‌یاد داشته باشید که بسیاری از وقت‌هاست که افراد می‌خواهند فقط به حرف‌شان گوش دهید و نه چیزی بیش‌تر.»

 

روش‌ گوش‌دادن خود را تغییر دهید

قبل از آن‌که شنونده‌ی خوبی باشید، باید شنونده‌ای منعطف باشید به‌عبارتی، روش گوش‌دادن خود را متناسب با شرایط و موضوع گوینده، تغییر دهید و این نکته‌ی مهمی است. کشف علت گوش‌دادن، به شما در انتخاب روش گوش‌دادن، کمک می‌کند. آیا برای تفریح و سرگرمی، گوش می‌دهید یا برای کسب ایده و آگاهی برای ارزیابی اطلاعات یا برای ابراز همدلی؟ این‌ها، چهار دلیل عمده‌ی گوش‌دادن است. اگر شما به مطلب‌های یک همایش بازرگانی و تجاری همانند یک فیلم کُمدی تلویزیونی گوش‌می‌دهید، ممکن نیست از این همایش، چیزی نصیب‌تان شود.

واضح است گوش‌دادنِ انتقادی که در ارزیابی اطلاعات به‌کار می‌گیرید، می‌تواند اطلاعات زیادی به شما بدهد در حالی‌که روش مناسبی برای شنیدن مشکل‌های یک دوست نیست.

 

شما جزو کدام‌یک از شنوندگان هستید؟

شنونده‌ی مغرض (متعصب):

این شنونده، به‌طور معمول، به حرف کسی گوش نمی‌دهد و در این فکر است که «دوباره چه بگوید؟» همیشه با «تعصب» و داشتن عقیده‌ی ثابت، بحث را دنبال می‌کند و هرگز برایش مهم نیست گوینده چه می‌گوید و فقط در فکر دفاع از عقیده‌ی خودش است.

زمانی که با فرد متعصبی صحبت می‌کنید، ممکن است به اقتضای سن، شغل و لهجه با او به تفاهم برسید. از خودتان همیشه بپرسید: «آیا تعصب من، مانع گوش‌دادنم می‌شود؟» یک راه خوب گوش‌دادن، این است که درباره‌ی موضوع، قبل از پیش‌داوری، فکر کنیم تا حرف‌های دیگران را منصفانه بشنویم.

 

شنونده‌ی حواس‌پرت (پریشان):

با توجه به شرایط، همیشه یکی از انواع گوش‌دادن‌ها، مناسب است. شنوندگان «پریشان» به مزاحمت‌های درونی و بیرونی، اجازه می‌دهند تا به حرف‌های شنونده، توجهی نشود. متأسفانه بسیاری از شنوندگان «پریشان»، متوجه این مطلب مهم نیستند که شرط گوش‌دادن، داشتن آمادگی روحی است. شما نمی‌توانید به یک شنونده‌ی فعال تبدیل شوید، مگر آن‌که تلاش کنید عامل‌های حواس‌پرتی درونی را از بین ببرید و بر حرف‌های گوینده، تمرکز کنید. اگر این‌کار امکان‌پذیر نباشد، بهتر است وقت دیگری را برای گوش‌دادن انتخاب کنید که تمام حواس شما، متوجه گوینده باشد. برای گفت‌وگوهای مهم، مکانی خلوت و آرام را انتخاب کنید که گفت‌وگوها قطع نشود و به‌راحتی مزاحمت‌های بیرونی را که موجب حواس‌پرتی می‌شوند از بین ببرید.

 

شنونده‌ی عجول (بی‌حوصله):

شنونده‌ی «عجول»، کسی است که کلام گوینده را قطع می‌کند و به‌طور معمول، اجازه نمی‌دهد گوینده حرفش را تمام کند. این عادت ناپسند را به‌راحتی می‌توان از بین برد. اگر هنگام گوش‌دادن به صحبت‌های کسی که خیلی آرام حرف می‌زند، عصبانی و آزرده‌خاطر شدید، به‌احتمال زیاد، یک شنونده‌ی «بی‌حوصله» هستید. برای این‌که یک شنونده‌ی صبور باشید، لازم است که حرف دیگران را قطع نکنید. در اولین گام، ممکن است گوش‌دادن بدون قطع کلام، کاری دشوار باشد اما بعدها به‌طور خوشایندی متعجب می‌شوید که زمینه‌های ارتباطی، باز هم فراهم می‌شود.

 

شنونده‌ی بی‌تفاوت (منفعل):

شنونده‌ی «منفعل»، هیچ‌گاه گوش‌دادن را به‌عنوان فرآیندی فعال، محسوب نمی‌کند. وقتی درگیر گفت‌وگو با شنوندگان «منفعل» هستیم، هرگز مطمئن نیستیم که پیام ما درک می‌شود چون درحقیقت، بازخور (پس‌خوراند) دریافت نمی‌کنیم یا اگر دریافت کنیم، بسیار جزئی است. به همین دلیل، شنوندگان «منفعل»، می‌توانند مشکل‌های ارتباطی زیادی به‌وجود آورند. مکالمه‌ی تلفنی با شنونده‌ی منفعل، مشکل‌تر از گفت‌وگوی چهره‌به‌چهره است و بیش‌تر وقت‌ها، متعجب می‌شویم که چرا ارتباط، قطع شده است. اگر هنگام مکالمه‌ی تلفنی، گوینده از آن سوی تلفن، از شما بپرسد: «هنوز پشت خط هستید؟» به این علت است که تصور می‌کند به حرف‌هایش گوش نمی‌دهید. اگر به شنونده‌ی منفعل، گرایش دارید، باید سعی کنید وضعیت خود را با دادن «بازخور»، به یک شنونده‌ی «فعال» تغییر دهید. بنابراین، فقط کافی‌ست کمی به سمت گوینده، خم شوید، تماس چشمی برقرارکنید و سرتان را به علامت تأیید، تکان دهید یا اگر شرایط مناسب بود، تبسم کنید.

هنگام گفت‌وگوی چهره‌به‌چهره یا تلفنی، می‌توانید از عبارت‌هایی مانند «که این‌طور» و «بله» نیز استفاده کنید.

 

مهارت‌های ارتباطی شما چه‌طور است؟

ممکن است متوجه شوید که مهارت‌های ارتباطی شما، نیازمند بهبودی نسبی است. اگرچه نمی‌خواهید یک‌شبه و به‌طور دائم، عادت‌های خود را تغییر دهید، با صرف کمی وقت و تلاش، می‌توانید یک شنونده‌ی خوب شوید. به‌یاد داشته باشید گوش‌دادن، یک مهارت مهم ارتباطی محسوب می‌شود و نباید نادیده گرفته شود.

شما با این عبارت، آشنا هستید: «قبل از آن‌که حرف بزنید، فکر کنید.» تا آن‌جا که این توصیه باید عادت ثانویه‌ی شما شود اما این عبارتِ پندآموز، ناقص است و عبارت کامل آن، این‌گونه است: «گوش‌دادن، مهارتی است که باید مدام تمرین شود.» درنتیجه، کیفیت ارتباط ما با دیگران به‌طور چشمگیری، بهبود می‌یابد.

 

ترجمه‌ی: سیروس آقایار

منبع: www.warrenshepell services.com

آنکه شنید آنکه نشنید

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
«ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.»
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:
«عزیزم ، شام چی داریم؟» جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزیزم شام چی داریم؟» و همسرش گفت:
«مگه کری؟!» برای چهارمین بار میگم: «خوراک مرغ»! حقیقت به همین سادگی و صراحت است.
مشکل، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم در دیگران نباشد؛ شاید در خودمان باشد..

                                                                                                                                                                                                                                                

    از طرف دوستان

تبریک سال ۱۳۸۹

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار                       یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد رابه تمامی عزیزان و سروران  تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت     را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم  .

ایام به کامتان

ارادتمند شما  -  نظیری

منفی‌گراها شکست می‌خورند

ممکن است کلمه‌ی منفی و منفی‌گرایی را زیاد شنیده و یا خوانده باشید. این کلمه به‌عنوان یک شوخی و یا لطیفه نیست، بلکه ابر سیاهی است که آفتاب نورانی را از شما گرفته و همه‌ی دنیا را با تمام زیبایی‌هایی که دارد، برای‌تان تاریک و مبهم می‌سازد و در این مبهم‌بودن، خودتان را نشناخته، فریب داده‌ و نابود می‌سازید.

روح منفی، برخواسته از حالت‌های خستگی، افسردگی، ناامیدی، بدزبانی، حسادت و جملات را با طعنه و کنایه ادا‌کردن است. تمام این اثرهای منفی، سرانجام بر شرایط جسمی اثر می‌گذارند. هر احساسی که به‌مدت زیاد به‌کار گرفته شود، ‌می‌تواند در عملکرد شیمیایی بدن اختلال ایجاد کند.

کسانی‌که همیشه در حالت ترس به‌سر می‌برند، فعالیت غدد فوق‌کلیوی آنان دچار عوارض می‌شود یا ممکن است تنظیمات شیمیایی بدن‌شان ‌مختل شود بنابراین در هر ناخوشی عاطفی مزمن، باید به‌دنبال اثرهای زیان‌بار جسمانی آن هم باشید. ریشه‌ی یک‌سری از اختلالات عاطفی را هم باید در موارد جسمانی و یا کمبودهای جسمی جست‌وجو کرد. کمبود آهن بدن، پایین بودن قند خون، عملکرد نامناسب غده‌ی تیروئید، اختلالات سوخت‌و‌ساز بدن و... از‌جمله مواردی هستند که در بروز اختلالات عاطفی نقش‌ ‌دارند که این نقیصه‌ها یا مشکلات، با درمان دارویی برطرف می‌شوند.

اغلب دیده شده منفی‌گراها، با مشکلات پیچیده و بغرنجی دست‌به‌گریبان هستند و از ناراحتی‌های جسمی مختلفی رنج می‌برند. این‌گونه شخصیت‌ها، همیشه درمانده‌اند و هر عملی را تا پایان به انجام نمی‌رسانند و در بین راه، تصمیم و عمل و هدف خود را رها می‌سازند و درنتیجه، با کوهی از مشکلات که بر روی هم انباشته شده، مواجه می‌شوند. آنان چون به توانایی‌های خود واقف نمی‌باشند، با کلمات «نمی‌شود، سخت است، می‌ترسم آخرش شکست باشد، نمی‌توانم و...» خود را قانع می‌سازند. صبح، خسته و خواب‌آلود از خواب بیدار می‌شوند، میلی به صبحانه ندارند و با یک نوشیدنی ساده از خود پذیرایی می‌کنند و تا شب، وقت خود‌ را با افکار درهم و ناخوش می‌گذرانند، به وضعیت خود سروسامانی نمی‌دهند و مدام در تکرار، زندگی می‌کنند و به یک شیوه عادت کرده‌اند.

لحظاتِ سرشار از لذت و شادی، فقط در‌نتیجه‌ی ذهن باز به‌دست می‌آیند. زمانی‌که ذهن‌تان به‌حرکت درمی‌آید و از خمودگی و ایستادگی، آن‌را نجات می‌دهید، دنیا را زیبا می‌بینید و تلاش می‌کنید برای بودن و رسیدن به هدف‌های از دست‌داده‌. حال، خود را باور دارید که: «می‌توانم از نو شروع کنم و آدم دیگری با تیپ و شخصیت واقعی خودم باشم.»

افرادی که در وضعیت روحی سالم قراردارند، هدف برای‌شان مشخص و معنی‌دار است و خود را از سرگردانی نجات داده‌اند، پیشرفت‌ها و موفقیت‌های چشمگیری نصیب‌شان می‌شود و خود را فریب نمی‌دهند که: «تا این‌جا رسیده‌ایم و دیگر نیازی به تلاش نداریم». این‌گونه افکار، نزد مثبت‌گرایان دیده نمی‌شود چراکه آنان خود را مقید کرده‌اند که دنبال طرحی نو، دریافت اطلاعات تازه‌تر و کاری جدیدتر باشند.

باید حرکت کنید تا احساسات تضعیف‌کننده‌ای مانند «این‌کار بی‌معنی است، این طرح برایم بی‌مفهوم می‌باشد و...» از وجود‌تان حذف شود. این نخستین کمکی است که می‌توانید به‌خود بکنید. بگذارید دیگران در هدف شما، سهم داشته باشند تا بتوانید به کمک آنان ادامه دهید و انرژی بیش‌تری کسب نمایید.

اولین هدف‌تان، تغییر و اصلاح خود باشد تا بتوانید به ارزش‌ها و توانایی‌های موجود دست پیدا کنید و از جدال‌های درونی رهایی یابید. با این استدلال، از پیام‌های منفی دور شده‌ و درگیر طرح جدیدی شده‌اید که ذهن‌تان اجازه‌ی ساخت افکار منفی را نمی‌دهد. حال فکر منفی، شکست خورده است چراکه دیگر نمی‌تواند توقفی در شما ایجاد کند؛ پس آزادتان می‌گذارد تا بیش‌تر به طرح و برنامه و هدف‌های‌تان توجه داشته باشید.

این احساس به شما دست می‌دهد که شفا پیدا کرده‌اید و اندام‌تان دیگر ضعیف نیست و ذهن‌تان هر روز با طرح و ایده‌ای نو، مشغول کار است و این حالت خلأ‌گونه‌ی ذهن که موجب تهاجم  افکار منفی می‌شده، از بین رفته است.

اگر احساس کردید طرح‌هایی که برای رشد و پیشرفت زندگی خود انتخاب می‌کنید، خسته‌کننده‌اند، آن‌ها را به قسمت‌های کوچک تقسیم کنید تا به‌راحتی بتوانید به مقصد نهایی برسانید. هدف‌های بزرگ، جرأت و جسارت به شما می‌دهد اما نباید دچار منفی‌گرایی شوید که: «راه سختی پیش رو دارید که از توان شما برنمی‌آید» در چنین تفکری، شما هرگز نخواهید توانست قدمی بردارید و چشم به‌راه دیگران هستید تا شاید کسی یا کسانی بیایند و کمکی ناچیز کنند.

به انتظار دیگران نشستن، پایان غم‌انگیزی دارد. مواظب باشید، زمان به‌سرعت در حرکت است؛ از آن غافل نشوید، همین حالا بلند شوید و شروع کنید. انرژی‌تان را به حرکت اندازید، زندگی‌تان تغییر خواهد کرد.

هر طرحی که به پایان می‌رسانید، طرح دیگری را شروع کنید. اگر قرارداد کاری با شرکتی را به‌امضا رساندید، در فکر قراردادهای بیش‌تری با راه‌کارهای تازه باشید. نگذارید روزنه‌ای باز شود و شما را به سوی سُستی و بی‌حرکتی سوق‌دهد که توأم با فکرهای پلید، به شما حمله‌ور خواهد شد.

هیچ‌وقت احساس تنهایی نکنید، شما تنها نیستید، خدای‌تان همه‌جا با شماست و در کنارتان، فکر مثبت که همانند موتوری با سرعت در حال حرکت است و از خود، ایده‌های سازنده تولید می‌کند و می‌تواند موجب نجات و پیشرفت و تعالی شما شود، وجود دارد.

فرض کنید در میان دریایی پهناور، در قایقی چوبی که از کف آن سوراخ و حفره‌ای باز شده، گرفتار شده‌اید. هیچ‌وسیله‌ای برای نجات خود و پوشاندن آن حُفره در دست ندارید. آب دریا به‌سرعت از سوراخ، وارد قایق چوبی می‌شود؛ اگر فکرتان را به کار نیندازید، اگر ایمان‌تان را از دست دهید، اگر امیدی به دل راه ندهید، در وسط دریا باید جان‌دهید. تمام لباس‌های خود را از تن درمی‌آورید تا بتوانید جلوی آب را به قایق که از حُفره با شتاب داخل می‌شود، بگیرید و مجبورید از پاهای‌تان هم استفاده کنید و از دست‌های‌تان نیز برای پارو زدن. تمام تلاش‌تان برای بودن، زندگی کردن و به ساحل رسیدن است. قایق، پُر از آب است اما شما شن‌های ساحل را لمس کردید؛ اگر علاقه‌مند به خودتان، زندگی‌تان و این‌که باید باشید‌ نبودید، تلاشی برای نجات خود از دریا نمی‌کردید اما چون علاقه به‌خود داشتید، امیدوار بودید. پس نتیجه می‌گیریم هرگاه کسانی را یافتید که به چیزی علاقه‌مند نبودند، ناا‌مید هستند‌ یعنی اندوهی عظیم درون آنان وجود دارد که شادمانی را احساس نمی‌کنند.

البته گاهی پس از پایان انجام کار و کسب پیروزی، احساس افسردگی به شما دست می‌دهد که این به دلیل شرایط روحی و خستگی گذرا بوده و دوباره علاقه و اشتیاق، به سوی شما باز خواهد گشت.

ناامیدی، بزرگ‌ترین دشمنی است که می‌تواند حالت این‌که هیچ‌چیز برای شما خوب و جالب نیست ‌و نیز سرکوبی علاقه را در شما شدت دهد.

همه‌ی ما برای بودن و هستی زاده شده‌ایم نه برای نابودی خود و دیگران. بگذاریم نور به ذهن تاریک‌مان بتابد تا تفاوت‌ها را احساس کنیم و خود را از تنگناها رهایی بخشیم. بیاییم برای یک‌بار هم که شده، انتقادپذیر باشیم تا به کاستی‌ها و ضعف‌های خود پی‌ببریم نه این‌که سپر دفاع در برابر انتقادات بگیریم و همه‌چیز را از دریچه‌ی دشمنی و کینه‌جویی قلمداد کنیم اما لازم نیست همه‌ی انتقادات را هم بپذیریم زیرا دسته‌ای از انتقادات، ویران‌گر و منحرف هستند و می‌توانند زندگی را سخت و دشوار سازند مانند: «تو زیاد به مردم ارزش و بها می‌دهی، تو خیلی ساده‌ای، باید امروزی باشی و حساب دو دوتا چهارتا داشته باشی، زرنگ باش، همه‌چیز را برای خودت بخواه و...» این انتقادات منفی، باعث می‌شود احساس ‌کنیم که دوست یا همکارمان، صحبت‌هایش متین است پس «باید مانند یک گرگ شوم تا سرم کلاه نرود». این دسته انتقادات، باعث می‌شود زندگی تبدیل به جنگ و جدال و ستیزه‌جویی شود.

افرادی که از زندگی گله‌مند هستند و اذعان می‌دارند که شادمانی و خوشی کامل ندارند، درظاهر، از آن‌دسته افرادی می‌باشند که دچار منفی‌گرایی مزمن شده‌اند یعنی انتظارشان بیش از اندازه است و خوشی و شادمانی فراگیر طلب می‌کنند. باید زندگی را تا همین اندازه پذیرفت و تلاش برای بهتر شدن آن انجام داد، آن‌وقت درهای شادی، آرامش، زیبایی و پاکی به روی شما لبخند خواهند زد.

انسان‌های بزرگ، آنانی هستند که فرصت‌ها را غنیمت می‌شمارند و خود را برای ظهور مجدد، به‌طور کامل ایمن می‌سازند تا از زندگی والایی برخوردار شوند و آن‌را پاس دارند. تصویرسازی ذهنی، رؤیاهای باشکوه و عظیمی هستند که باید به دنبال‌شان رفت و آن‌ها ‌را به مرحله‌ی عمل رساند تا شاهد موفقیتی بزرگ شد.

درحقیقت اگر ساخت رؤیاهای ذهنی برای کارهای بزرگ، درست و سنجیده، سازمان‌دهی شده باشد، شما به خواسته‌های‌تان رسیده‌اید و درهای بهشت به روی شما باز است ولی اگر رؤیاهای ذهنی شما توأم با پیچیدگی و انتظارات غیرمنطقی و در حد توانایی شما نباشند، همیشه شب و روز کار می‌کنید، استرس زیادی را تحمل می‌کنید، خواب و خوراک خود را نمی‌فهمید و از خانواده‌تان فرسنگ‌ها فاصله می‌گیرید تا به امید این‌که خوشی و راحتی کامل به‌دست آورید، اما این‌گونه نیست و سراسر زندگی‌تان با بحران روبه‌روست.

تصمیم‌ها و رؤیاهای بزرگ، همیشه پُرخطر بوده‌اند و این مخصوص افراد بی‌نظیر است که انرژی خود را صرف کارهای کوچک و معمولی نکرده و اهداف شگفت‌انگیزی را دنبال می‌کنند. اینان دائم در خلق اثر با طرحی نو و بی‌نظیر، سخت‌تر و بیش‌تر به کار پرداخته و در سایه‌ی ذوق و استعداد همراه با صبر و شکیبایی به هنرنمایی می‌پردازند.

رؤیاهای شما زمانی تحقق می‌یابد که با تسلط و مهارت همراه باشد. اگر می‌خواهید به رؤیاهای‌تان دست‌یابید، باید به‌پاخیزید و آغاز کنید. از دیگران و هم‌فکری‌شان بهره ببرید اما هیچ‌گاه انتظار بی‌معنا نداشته باشید که برای تحقق رؤیاهای‌تان، ‌منتظر دیگران باشید. این بزرگ‌ترین شکست در عالم زندگی خواهد بود. انتظار، بی‌معناست، باید با ایمان به‌خدا شروع کرد و خودبودن را تجربه نمود.                                                                                                                         هادی زواره‌ای

مشاور خانواده

مرگ همکار

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلواعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:

(( دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت!!. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم .

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند اما پس از مدتی ، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است .

این کنجکاوی ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم  بالا رفت. همه پیش خود فکر می کردند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب شد که مرد!!

کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد.

آینه ایی درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

((تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و وموفقیت هایتان اثر گذار باشید.شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.))

زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان،والدینتان،شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند،دستخوش تغییر نمی شود.

زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدود کننده خود را کنار بگذاریدو باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول زندگی خودتان می باشید.

مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید.

دنیا مثل آینه است.

ازطرف دوستان

دخترک چسب فروش

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم".
دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...
و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت:"نه ... خدا نکنه... اصلآ کفش نمی خوام    

                                            ازطرف دوستان

ساختن یا سوختن فردا

ازدواج، یکی از موضوع‌های اساسی زندگی هر فرد است و در این میان، افرادی که با تدبیری مناسب به ‌این سنت الهی عمل می‌کنند‌، شاهد پیامدهای بسیار مثبتی در زندگی خواهند بود و آرامشی عمیق در زندگی‌شان جاری می‌گردد، اما متأسفانه باید بگوییم که براساس آمار و ارقام رسمی کشورمان در سال1386، تعداد زیادی  طلاق در جامعه‌ی ما اتفاق افتاده ‌که هر شنونده‌ای را بی‌درنگ به تأمل در این‌خصوص، وا‌می‌دارد. آیا این افراد، قبل از ازدواج فکر می‌کردند روزی با دنیایی از اندوه، می‌بایست از هم جدا شوند؟

نکته‌ی قابل تأملِ بیش‌تر این جدایی‌ها، این است که این افراد، چندی پیش که خیلی هم دور نیست، برای دیدن یکدیگر، لحظه‌شماری می‌کردند. پس چه شد آن‌همه دوست‌داشتن‌ها و کلمه‌های عاشقانه؟! کجا رفت آن‌همه اشک‌های عاشقانه و نامه‌های رمانتیک و آن‌چنانی‌؟!

‌با بررسی بسیار ساده و گذرا در زندگی بسیاری از زوج‌های جوان که به‌ظاهر روزی عاشق یکدیگر بودند و اینک از هم نفرت دارند، در‌می‌یابیم که آنان مفهوم عشق را اشتباه در ذهن و کالبد وجودشان، تعبیر کرده و بر‌اساس این اشتباه، تصویر رنگی و زیبایی از طرف مقابل در ذهن‌شان ترسیم و زندگی مشترک خود را بدون هیچ پشتوانه‌ی منطقی و عقلی آغاز نموده‌اند.

در این مقاله سعی می‌شود برخی از مشکل‌های عشق‌های زودگذر و سطحی بیان شود تا دست‌کم افرادی که گرفتار چنین عشق‌هایی شده‌اند، با بررسی این نکته‌ها، نگاه عمیق‌تر و عاقلانه‌تری به موضوع ازدواج داشته باشند:

 

چهره‌های تکراری:

‌یکی از جذابیت‌هایی که در عشق‌های زودگذر وجود دارد، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شیفته‌ی چشم و ابروی هم ‌می‌شوند و با گفتن کلمه‌های عاطفی و عاشقانه، تظاهر به علاقه‌مندی به خصلت‌های ارزشی یکدیگر می‌کنند اما بعد از گذشت مدتی از ازدواج، با فروکش کردن هیجان‌های کاذب‌‌ از درون، به سراغ ارزش‌های فرد مقابل می‌روند چرا‌که در این زمان، چهر‌ه‌ی او دیگر عادی و شاید هم تکراری شده است و اکنون ویژگی‌های درونی و معنوی همسر برای‌شان مهم و جدی گشته و در صورتی‌که با نظام ارزشیِ مورد قبول آنان سازگار نباشد،‌ شروع به بهانه‌گیری و پرخاشگری می‌کنند و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و پراضطراب می‌نمایند.

پس جوانان عزیز، یادتان باشد که‌: «چهره و ظاهرِ مورد پسند، در ازدواج مهم است اما شرط کافی برای یک زندگیِ خوب نیست.»

 

‌سوء‌ظن‌های مکرر:

از آسیب‌های بسیار جدی عشق‌های زودگذری که منجر به ازدواج می‌شود‌، سوء‌ظن‌های مکرر در زندگی زناشویی ‌می‌باشد. افرادی که به‌راحتی با یک لبخند و یا با یک گفت‌وگوی ساده در یک میهمانی و بدون هیچ پشتوانه‌ی منطقی، دل به هم می‌سپارند،‌ پس از زمانی اندک بعد از ازدواج، دچار تردید می‌شوند که چنین فردی‌که به این راحتی با من بنای دوستی و محبت را گذاشت، ممکن است با فرد دیگری هم چنین بوده باشد و یا در آینده‌ای نزدیک، چنین رابطه‌ای را با دیگری داشته باشد. بنابراین، مدام دچار تردید و بدبینی نسبت به همسر شده و همیشه به دیده‌ی یک متهم به او ‌می‌نگرد و همین سوء‌ظن‌های مکرر، زندگی را آشفته و دچار بحران می‌کند. هر چه‌قدر یک خانم در ارتباط‌ها و محاوراتش با مردان غریبه، راحت‌تر باشد، به همان میزان، ارزش و قیمتش ‌نزد آنان پایین‌تر می‌آید و فقط زیبایی‌های ظاهری آن زن برای آنان جلب توجه می‌کند و جوهر وجودی و ارزشی آن زن، مورد بی‌مهری قرار‌می‌گیرد.

 پس دختر خانم‌های عزیز، یادتان باشد که‌: «مردان خوب و مهربان، دنبال تشکیل خانواده با دخترانی هستند که به‌راحتی در دسترس نباشند.»

 

‌عدم پشتوانه‌ی خانواده‌:

یکی از معضل‌های بیش‌تر زوج‌هایی که با عشق‌های خیابانی، زندگی مشترک‌ خود را آغاز می‌کنند‌، عدم حمایت خانواده‌های‌شان می‌باشد. پدر و مادر که سال‌ها فرزندان را در چتر حمایتی خود قرارداده‌اند و آرزوی یک زندگی خوب را برای فرزندان‌شان داشته‌اند، ناگهان ‌‌با انتخابی از طرف فرزندشان مواجه می‌شوند که شاید به هیچ‌وجه تناسبی با خانواده‌ی آنان نداشته باشد. بنابراین، تنها با اصرار و پا‌فشاری فرزندشان، تن به رضایت به ‌این ازدواج می‌دهند و گاهی هم هیچ‌و‌قت چنین ازدواجی را حتی به‌ظاهر، تأیید نمی‌کنند.

چنین زوج‌هایی که مورد حمایت مادی و معنوی خانواده قرار‌نمی‌گیرند‌، به‌طور معمول، بعد از زمان کوتاهی از زندگی مشترک، دچار طوفان‌های شدیدی در عرصه‌ی زندگی می‌شوند و چون تکیه‌گاه محکمی ندارند، گاهی بادبان‌های کشتی زندگی‌شان در این بحران‌ها می‌شکند و بازسازی این بادبان شکسته، شاید بسیار سخت و گاهی هم غیر‌ممکن باشد.

پس جوانان عزیز، یادتان باشد که: «خانواده، مهم‌ترین پشتوانه‌ی یک زوج جوان در عرصه‌ی زندگی خواهد بود‌. سعی کنید همواره از حمایت آنان در تصمیم‌ها برخوردار باشید.»

 

‌کاهش احساس‌های عاشقانه:

زوج‌هایی که با عشقی کاذب و بدون منطق، زندگی مشترک خود را آغاز می‌کنند، به دلیل طغیان بی‌اساس احساس‌‌های‌‌شان در ابراز علاقه در ابتدای آشنایی، پس از ازدواج، به‌طور طبیعی این معاشقه و فوران احساس‌ها، رو به تنزل می‌رود و این در حالی‌ست که انتظارها و توقع‌های گذشته هم‌چنان باقی‌ست و در این شرایط، طرفین احساس‌های خود را با قبل از ازدواج مقایسه کرده و دچار تناقض می‌شوند و چنین برداشت می‌کنند که طرف مقابل، تمام آن‌چه را که در گذشته بیان داشته، دروغ گفته است. بزرگی می‌گفت: «‌عشق و عاشقی دروغین مانند یک کتری آب‌جوش است‌، زمانی‌که به نقطه‌ی جوش می‌رسد، افراد با یکدیگر ازدواج می‌کنند و بعد از ازدواج، این آب‌جوش شروع به سرد‌شدن می‌کند و زندگی آنان نابود می‌شود‌. این درحالی‌ست که زندگی مشترکِ منطقی مانند کتری آبی است که بعد از ازدواج، حرارت دیده و آرام‌آرام این آب به جوش می‌آید و شدت گرما و حرارتش هر روز بیش‌تر ‌شده و زندگی زیباتر می‌گردد.‌»

در زندگی منطقی، این نکته قابل توجه است که زوجین هر روز نسبت به یکدیگر عاشق‌تر می‌شوند و حرارت احساس‌ها و عواطف‌شان نسبت به هم بیش‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود‌، در صورتی‌که در زندگی غیر‌منطقی، زندگی روز‌به‌روز غیر‌قابل‌ تحمل‌تر می‌شود و زن و شوهر از یکدیگر دورتر می‌شوند.

 

‌به‌راحتی دل داده و به راحتی دل از دست می‌دهند:

ازدواج‌های بی‌منطقی که بر پایه‌ی تدبیر بنا نشده و زوجین به‌راحتی به یکدیگر دل می‌سپارند و مسیر مشترک یک زندگی را آغاز می‌کنند، بعد از گذشت مدتی، دچار بحران‌های شدید عاطفی، روحی و خانوادگی می‌شوند. آنان تازه به سراغ ارزش‌ها می‌روند و متوجه می‌شوند اصول مهمی در زندگی هست که می‌بایست در طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آن‌هاست. این‌گونه افراد به‌طور معمول بدون هیچ منطقی، ساز جدایی را سر می‌دهند و به‌راحتی دم از طلاق‌ می‌زنند. آنان که در فاصله‌ای نه چندان دور، به‌راحتی دل به محبوب‌شان دادند، اینک نیز به‌ همان راحتی از او می‌گذرند و عشق خویش را در جایی دیگر جست‌وجو و به‌سادگی، یک زندگی مشترک را نابود می‌کنند.

 

جوانان عزیز به‌طور حتم باید توجه داشته باشند که زندگی مشترک‌، یک شوخی نیست و طرفین می‌بایست با یک بررسی دقیق و مشاوره‌های مختلف، این مسیر را آغاز نمایند و افراد قبل از این‌که گرفتار احساس‌های عاطفی با کسی شوند‌، معیارها و ویژگی‌های مورد‌ نظرشان را در زندگی، مشخص و بر آن اساس، اقدام نمایند تا لحظه‌های زیبایی در زندگی برای‌شان رقم بخورد.

 

با آرزوی خوشبختی برای همه‌ی دخترها‌ و پسرهای ایرانی

 

مهندس سیدحسین میرباقری

مدرس تکنیک‌های موفقیت در زندگی

هر‌کس، به اندازه‌ی اهدافش ثروتمند است!

 زندگی، هدیه‌ای‌ست که از جانب خداوند به ما ارزانی داشته شده و ما اجازه نداریم در فقر، ناامیدی و حسرت، روزگار را بگذرانیم و در این دنیا، بدون آرمان و باری‌به‌هر‌‌جهت زندگی کنیم‌ بنابراین باید مراقب گذر لحظه‌های ارزشمند عمر خود باشیم و این لحظه‌‌ها‌ ‌را با ‌هدف بگذرانیم چراکه زندگی، دکمه‌ی بازگشت ندارد و ‌هرچه را با تمام وجود بخواهیم، به‌دست می‌آوریم. همان‌گونه که می‌دانیم، لازمه‌ی داشتن یک زندگی ایده‌آل، در مرحله‌ی نخست، داشتن هدف مشخص و تعیین مسیر می‌باشد چراکه بی‌هدف بودن، انسان را دچار روزمرگی می‌کند اما داشتن هدف، برنامه‌ریزی را درپی دارد و داشتن برنامه، هدف‌ها را محقق می‌سازد و درنهایت برنامه‌ریزی درست، موفقیت می‌آفریند. هدف، وضعیتی است که می‌خواهیم در آینده داشته باشیم و موفقیت، مسیری است برای دست‌یابی به اهدافی خاص. اگر خودمان نتوانیم وضعیت‌مان را در آینده تعیین کنیم،‌ ناچار محیط پیرامون‌مان، وضعیت را به ما تحمیل می‌کند و آن‌چه که محیط بر ما حکم می‌کند، چه‌بسا با ما سازگاری نداشته باشد. پس چه بهتر که خود، هدف مطلوب‌مان را معلوم نموده و به سمت آن حرکت کنیم

 انتخاب هدف:

 یکی از ضرورت‌های زندگی، انتخاب هدف است که باید به‌صورت آگاهانه انجام گیرد. اهداف زندگی هر شخص، با دیدگاه‌ها، مقاصد و اعتقادات او، ارتباط تنگاتنگ دارد بنابراین به‌جای داشتن یک‌سری خیال‌ها و آرزوهای مبهم، بهتر است روی اهداف مشخص، متمرکز شویم. این‌که بدانیم هدف‌مان در زندگی چیست، خود باعث رسیدن هرچه سریع‌تر به موفقیت می‌شود. مشخص کردن اهداف، باعث می‌شود ‌بتوانیم انتخاب‌های بهتری داشته و به دستاوردهای مهمی برسیم. داشتن هدف، باعث می‌شود انسان از تقلید کورکورانه و گم‌شدن در راهی که مقصود او نیست، دوری کند. این هدف‌ها هستند که مسیر و مقصد زندگی را تعیین و روشن می‌کنند و به انسان اعتماد‌به‌نفس، انگیزه و عشق به زندگی می‌دهند. هدف، انسان را با استعدادها و توانمندی‌های بی‌کران درونی‌اش آشنا می‌کند. داشتن هدف و برنامه در زندگی، به انسان حرکت می‌دهد و در او انرژی می‌آفریند. کسی که هدفی مشخص دارد، برای رسیدن به آن، با همه‌ی توانش می‌کوشد و پیش‌می‌رود و هیچ سد و مانعی را یارای آن نیست که در برابرش، مقاومت کند. او بر‌می‌خیزد و برای رسیدن به آرمان‌هایش، دست به اقدام و تلاش می‌زند.

   مراحل رسیدن به هدف:

با‌وجود اهمیت بسیار زیاد انتخاب هدف در زندگی، مردم به‌طور معمول نمی‌دانند که چه‌طور باید برای خود هدف تعیین کنند. در زیر، آموزش‌هایی‌ ارائه می‌شود که به انتخاب هدف در زندگی، کمک شایانی می‌نماید:کاغذی سفید جلوی روی‌تان قراردهید و هرچه به فکرتان می‌آید را روی آن ‌نوشته و لیستی از رؤیاهای‌تان را تهیه نمایید. خیلی از ما، توانایی خیال‌پردازی را از دست داده‌ایم و این مایه‌ی تأسف است. با خیال‌پردازی می‌توان به آینده امیدوار بود و هرکجا امید باشد، موفقیت نیز هست. بنابراین سعی‌کنید تا حد امکان، تمامی رؤیاهای‌تان را به‌یاد آورید. بعد از تکمیل لیست‌تان، در مورد هر آیتم آن، از خود بپرسید «چرا؟» اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته‌اید و چرا می‌خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده، یک خیال نخواهد بود و نمی‌تواند برای شما هدف باشد بنابراین روی آن خط بکشید. سپس بررسی کنید که آیا این به‌طور واقعی هدف خود من است یا کسان دیگری می‌خواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف، کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف، من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز‌می‌دارد؟ وقتی کارتان در این مرحله تمام شد، به احتمال زیاد لیست‌تان بسیار کوچک‌تر از اول شده است و این باعث می‌شود کم‌کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را دارید، نزدیک‌تر شوید و این، همان هدف اصلی زندگی می‌باشد. در تعیین اهداف، به ویژه هدف اصلی یا هدف نهایی زندگی، توجه به یک نکته، ضروری‌ست و آن، هماهنگی و تطابق اهداف، با ذات، جوهر، فطرت و رسالت زندگی ماست.البته این نکته را نیز باید درنظر داشته باشید که بعضی از اهداف‌تان باید آن‌قدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی‌های‌تان را ارتقاء دهید. این اهداف باید در درازمدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی‌های‌تان را از اهداف کوتاه‌مدت کاهش دهد.در مرحله‌ی بعد، اهداف‌‌تان را دسته‌بندی کرده و به دو گروه کوتاه‌مدت و بلندمدت تقسیم‌بندی نمایید و پس از آن، فعالیت‌های لازم برای رسیدن به هر کدام از آن‌ها را نیز مشخص کنید. برای این کار، نقشه‌ای در ذهن‌تان طراحی کنید که توانایی‌ها و ضعف‌های‌تان را در مورد آن هدف به‌خصوص، نشان‌دهد. دقت نمایید که باید با خود صادق بوده و اهداف عملی و قابل وصول خود را از رؤیاهای تخیلی و غیرقابل دسترس جدا نمایید. نکات مثبت و منفی شخصیت خود را با ذکر جزئیات بیان کنید. نقاط ضعف خود را بپذیرید و بدون احساس ضعف با یک برنامه‌ریزی منظم، سعی در کاهش آن نمایید و با باور نقاط قوت خویش، با ارائه و تقویت آن در مقاطع خاص، ارزش‌های شخصیتی خویش را تثبیت نموده و ارتقاء دهید. حال بهترین راه‌های رسیدن به هدف‌تان را بنویسید و پس از درنظر گرفتن تمامی جوانب کار، مسیر خود را مشخص نمایید.پس از طی تمامی مراحل بالا، نوبت به مهم‌ترین مرحله یعنی شروع حرکت در مسیر هدف می‌رسد. تا زمانی‌که تصمیم جدی برای قدم در راه گذاشتن نداشته باشید، همواره هدف‌های‌تان در حد رؤیا و آرزو باقی خواهند ماند. بنابراین باید با عقل و درایت تصمیم‌گیری کنید، تردید نداشته باشید، از عواقبش نترسید، عجولانه تصمیم نگیرید، با افکار نا‌امید‌کننده بجنگید و مهم‌تر از همه این‌که تصمیم‌گیرنده، خودتان باشید. پس بدون ترس از خطرات احتمالی راه و با انتخاب بهترین مسیر، اقدام نمایید و به نتیجه‌ی کار خود، مطمئن باشید.

 در یک نگاه کلی، مراحل رسیدن به هدف‌ها به شکل زیر تقسیم‌بندی می‌شود:

1) لیست‌بندی هدف‌ها  2) زمان‌بندی هدف‌ها (زمان لازم برای رسیدن به هدف) 3) اولویت‌بندی هدف‌ها  4) ایجاد انگیزه برای هر هدف (وضوح در هدف) 5) برنامه‌ریزی برای رسیدن به هدف‌ها 6) اقدام و شروع حرکت در مسیر هدف (تلاش مستمر برای رسیدن به هدفبه خاطر بسپارید که هدف‌گذاری‌، یک فعالیت همیشگی است که نیازمند به‌روزآوری، ثبت، اولویت‌‌بندی و مرور منظم هر دو نوع اهداف کوتاه‌مدت و بلند‌مدت می‌باشد. بدین منظور، دست‌کم هر شش ماه یک‌بار، اهداف خود را مرور کرده و آن‌ها را (در صورت نیاز) مورد اصلاح قراردهید چراکه با حرکت در مسیری منظم، ممکن است متوجه شوید دیگر اهدافی که در قبل ثبت نموده بودید، آن ارزش اولیه را ندارند و نیازمند اصلاح می‌باشند. در این هنگام، سعی‌کنید از تناقض یا تضاد بین اهداف یا قیاس نادرست به هر شکلی، آگاه بوده و از آن‌ها اجتناب کنید. به زبان ساده‌تر، ممکن است رسیدن به دو هدف در کنار هم در یک دوره‌ی زمانی، غیرممکن باشد. از این طریق، می‌توانید چنین تناقضاتی را کشف نمایید اما در عین حال، هرگز کوشش برای دست‌یافتن به آن‌ها را فراموش نکنید.درنهایت مهم این است که بدانیم همه‌ی چیزهای لازم برای برداشتن اولین قدم را دراختیار داریم‌ بنابراین باید دست از بهانه‌گیری و بهانه‌جویی‌های بی‌پایه و ‌‌اساس برداریم و لحظه‌ی اکنون را به‌عنوان بزرگ‌ترین فرصت زندگی خود بپذیریم و اولین گام را به سوی تحقق آرزوهای خود برداریم و آن‌قدر در این مسیر مداومت و پافشاری به‌خرج دهیم که درنهایت، اتفاقی که همیشه آرزوی آن را داشتیم، در مقابل چشمان‌مان محقق شود و به‌وقوع بپیوندد. هیچ‌گاه فراموش نکنیم که زندگی، فرصت‌های فراوانی دراختیار کسانی که به جست‌وجوی آرمان‌های بلندشان به‌پا خواسته‌اند و به تحقق رؤیاهای‌شان همت گماشته‌اند، قرار‌می‌دهد. بنابراین باید خط‌مشی خود را در زندگی تعیین کنیم و سکان‌دار کشتی سرنوشت خود باشیم و منتظر دیگران نمانیم و با طراحی و هدف‌گذاری، مسیر زندگی‌مان را روشن کنیم و از زندگی خود، یک شاهکار بسازیم .                  انشاء الله

                                                                                           از طرف دوستان

درخشش سپید و خنک معشوق

در سرزمین پروانه ها افسانه ای وجود دارد در مورد پروانه ای پیر. یک شب وقتی که پروانه پیر هنوز بسیار جوان بود، با دوستانش پرواز می کرد. ناگهان سرش را بلند کرد و نوری سپید و شگفت آور را دید که از میان شاخه های درختی آویزان است. در واقع، این ماه بود. ولی چون تمام پروانه ها سرگرم نور شمع و چراغ های خیابان بودند و همیشه به دور آنها می گشتند، قهرمان با دوستانش هرگز ماه را ندیده بود.

با دیدن این نور یک پیمان ناگهانی و محکم در او پیدا شد: من هرگز به دور هیچ نور دیگری به جز ماه چرخ نخواهم زد. پس هر شب، وقتی پروانه ها از مکان های استراحت خود بیرون می آمدند و به دنبال نور مناسب می گشتند، پروانه ما به سمت آسمان ها بال می گشود. ولی ماه، با این که نزدیک به نظـر می رسید، همیشه در ورای ظرفیت پروانه باقی می ماند. ولی او هرگز اجازه نمی داد که ناکامی اش بر او چیره  شود و در واقع، تلاش های او هر چند ناموفق چیزی را برایش به ارمغان می آورد.

برای مدتی دوستان و خانواده و همسایگان و ساکنان سرزمین پروانه ها همگی او را مسخره و سرزنش می کردند. ولی همگی آنها با سوختن و خاکستر شدن در اطراف نورهای جزیی و در دسترسی که انتخاب کرده بودند در مرگ از او پیشی گرفتند.

ولی پروانه پیر در زیر درخشش سپید و خنک معشوق در سن بسیار بالا از دنیا رفت.

         

   " الهام صائمی"

انسانها برای دوست داشتن هستند

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود. ناگهان پسر 4 ساله اش سنگی برداشت و با آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.

مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که در دستش داشت، این کار را می کرد!

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را از دست داد.

وقتی پسرک پدرش را دید، با نگاهی دردناک پرسید

کی انگشتانم دوباره رشد می کنند؟

مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد. او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که از کرده خود بسیار ناراحت و پشیمان بود، جلوی ماشین نشست و به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود

دوستت دارم بابایی

روز بعد آن مرد خودکشی کرد

عصبانیت و دوست داشتن هیچ حد و حدودی ندارند. دومی را انتخاب کنید تا یک زندگی زیبا و دوست داشتنی داشته باشید. این را نیز به یاد داشته باشید که

وسایل برای استفاده کردن هستند و انسانها برای دوست داشتن.

اما مشکل جهان امروز این است که انسانها مورد استفاده واقع می شوند و به وسایل عشق ورزیده می شود

بیایید همواره این گفته را به یاد داشته باشیم

وسایل برای استفاده کردن هستند.

انسانها برای دوست داشتن هستند.